ایلیا کوچولوایلیا کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
یکی شدن نفس هایمانیکی شدن نفس هایمان، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

پسرمون ایلیا

روزای شیرین

                                                                         امروز ٦روزه که ایلیای ما وارد زندگی مون شده و شیرینی زندگی مون و چندین برابر کرده،مامان شدن خیلی حس خاص و شیرینیه،اینم عکس ٢ روزگیه ایلیاس که تازه از حمام آورده بودمش.البته الان تپلی تر و خوشگل تر...
4 فروردين 1392

بی قراری

سلام مامانی، سلام پسر قند عسلم ببخشید که یه خورده دیر اومدم و دیر آپ کردم آخه این روزا تو خیلی شیطونی میکنی و منم همش درد دارم و یا بیمارستانم و یا در حال استراحت، مامانی امروز رفته تو هفته ٣٥ و به تاریخی که خانم دکتر گفته ٢٦ روز دیگه میای تو بغل من و بابایی... من و بابایی که همین طور داریم روز شماری میکنم تا این ٢٦ روز زودی تموم بشه. راستی امروزم عمه نرگست  اومده بود خونمون و سیسمونی هاتو دید و کلی ذوق کرده بود و همش قربون صدقه ات میرفت     ...
14 اسفند 1391

تاریخ ورود

سلام کوچولو موچولوی مامان و بابا.. قربون پسر شیطونم برم که اینقدر تکون میخوره و ورجه ورجه میکنه. مامانی امروز رفته تو هفته 33، دیروزم که رفته بودم دکتر خانم دکتر تاریخ به دنیا اومدنتو دقیق مشخص کرد گفت 10 فروردین باید عمل بشم. واااای که چقدر خوشحالم که روز به روز داره به، تولدت نزدیک میشه خیلی زیاد منتظرت هستیم عزیزم ...
30 بهمن 1391

نیت

سلام مامان و باباهای مهربون، بنا به درخواست و دعوت فریده جون مامان آقا پرهام که خواسته بودن نیت خودمون رو از ایجاد این وبلاگ برا پسرمون بگیم،باید بگیم که: " نیت من وبابای ایلیا از ایجاد این وبلاگ اینه که پسرمونو محیط اطرافشو قبل از به دنیا اومدنش نقاشی کنیم و این محیط مجازی دفتر خاطرات به یاد ماندنی من و بابایی وخود ایلیا  باشه و پسرمون بعداز بزرگ شدن بدونه که پدر و مادرش چقدر عاشقانه و بی تاب منتظر اومدنش بودند و لحظه شماری می کردند "   ...
29 بهمن 1391

خوش قدم

  سلام  ایلیا جون قربونت بره مامانی که از صبح کلی شیطونی کردی و تکون خوردی ومنم کلی با تکونات زندگی کردم. بابایی هم هر وقت تکوناتو میبینه کلی ذوق میکنه و خوشحال میشه مامانی دیروزرفت تو هفته 32... راستی امروز ساعت 5 عقد دایی میثمته  قربونت برم، من وبابایی کم کم داریم حاضر میشیم توهم که حاضری عزیزم پس زودی بریم تا دیر نشده... ...
24 بهمن 1391

روزهای به یاد ماندنی..

سلام پسرم ، سلام عزیز دلم مامانی امروز رفته تو هفته ٣١ و توی ٨ ماه... دیروزم رفته بودم سونوگرافی، خیلی استرس داشتم ولی خدارو شکر همه چی خوب خوب بود. هم وزنت هم رشدت تا این هفته. خیلی منتظرتیما ایلیای کوچولوی مامان وبابا ...
16 بهمن 1391