ایلیا کوچولوایلیا کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
یکی شدن نفس هایمانیکی شدن نفس هایمان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

پسرمون ایلیا

24 و 25 ماهگی

سلاااااااام پسر قشنگم قربونت بره مامان،بازم ببخش منو که انقدر دیر اومدم وبلاگتو آپ کنم.  سالگیت مبارک عزیز دلم،ایشالله همیشه سالم و سلامت باشی،همیشه همیشه واااای که باورم نمیشه به این زودی دوساله شدی،خداروشکر که تو رو داریم ایلیای قشنگم.                 تو ایام عید سه تا عمه هات اومده بودن پیش ما و بعداز تموم شدن تعطیلات رفتن،خیلی دور هم خوش گذشت، فقط سه روز اول عید بابایی یه سفر کاری براش پیش اومد و رفت کرمان،واااای که اندازه یه قرن برام گذشت، هر سه شبش تو از دوری بابا تب کرده بودی و دایم بهونه  بابا رو میگرفتی. ...
8 ارديبهشت 1394

23 ماهگی و ...

سلااااااام سلااااام به پسر قشنگم سلام به همه دوستای وبلاگی خودم که یه عاااالمه دلم براشون تنگ شده بود. تو این سه ماه که نیومدم وبلاگو آپ کنم لب تاپ کلا خراب شده بود متاسفانه وقت نمیشد ببریم درستش کنیم که بالاخره دو سه روز پیش درست شد. ماهگیت مبارک ایلیای قشنگم. فدات بشه مامان الاهی که فقط یک ماه مونده تا دو ساله بشی،وااای که چقدر زود گذشت تو این چند ماه کلی بزرگ و آقاتر شدی ،خیلی چیزا یاد گرفتی . اواخر ماه صفر بود که یه ماموریت ده روزه کاری برا بابایی پیش اومدو ما هم از خدا خواسته باهاش رفتیم خرم آباد خیلی سفر خوبی بود و کلی خوش گذشت ولی سه روز  آخر کوفتمون شد و بازم یه مریض سخت و بد.. ...
29 بهمن 1393

19 ماهگی و اتفاقات جدید

            ماهگیت مبارک ایلیای قشنگ مامان خداروشکر که تو رو داریم پسر نازم،تو این روزا با وجود استرس هایی که بهم وارد شد و خستگی هایی که داشتم ولی لحظه به لحظه ش خدار و برای داشتن تو شکر میکردم... مامانی خیلی شیطون شدی خیلی اصلا تصورشم نمیکردم که اینطوری بشی واقعا توی روز تمام تمام انرژی مو ازم میگیری. ولی همش میگم عیبی نداره سالم باشی،ولی شیطونی کنی. اول مهر بود که بدترین روز برام بود بدترین،من داشتم نماز میخوندم بابایی هم مشغول کارش بود ولی شیش دنگ حواسشم به تو بود،تو هم داشتی با ماشین اسباب بازیت بازی میکردی چند روزی بود یاد گرفته بودی میرفتی رو ش برای چند ثانیه و...
1 آبان 1393

18 ماهگی

سلاااااام گل پسر قشنگم..            ماهگیت مبارک عزیزترینم.. الاهی مامان فدات بشه که انقدر بزرگ شدی. این ماهو خیلی به خاطر واکسنت استرس داشتم،آخه بعضیا میگفتن خیلی سخته و بعضیاهم میگفتن فرقی با واکسنای قبلی نداره،خلاصه پنج شنبه صبح ساعت 10:30 رفتیم مرکز بهداشت. قربونت برم که انقدر شارژ و سرحال بودی، نمیدونستی چه خبره اول وزن وقدت و چک کردن که خداروشکر خیلی خوب بود رو نمودار رشد بود بعدش گفتن ببرید برای واکسن، دل تو دلم نبود بدجور استرس داشتم رفتیم و خانمی که واکسن میزد یه خورده باهات حرف زدو شوخی کرد،تو  هم که پایه کلی باهاش خندیدی بعد بهم گفت د...
29 شهريور 1393

17 ماهگیت...

      ماهگیت مبارک پسر قشنگم. الاهی فدات بشم شیطونک من،که وقت سر خاروندن برام نزاشتی تو این ماهم ، 15 و 20 مرداد دو تا از مرواریدای خوشگلت در اومد، یعنی  12 و 13 .. فقط برای اولی یکی دو دوزی تب کردی ولی دومی به راحتی در اومد و خداروشکر اذیت نشدی. تو این یک ماه گذشته کلی چیزا یاد گرفتی و بعضی از رفتار هاتم تغییر کرده،صبحونه میخوری گلم خوبم میخوری و منم کیف میکنم ،فقط خامه و خامه عسل و املت میخوری و یه کمم چای.بعضی وقتا هم شیر کاکائو و کیک میخوری. ولی یه عادت بد داری اینه که اصلا تو وعده های غذاییت نون نمیخوری مثلا املت و خامه رو خالی دوست داری بخوری که این خیلی بده. خیلی هم علاق...
29 مرداد 1393

16 ماهگی

سلااااام سلاااااام . عزیز دل مامان     ماهگیت  مبارک.. باورم نمیشه به این زودی داری بزرگ میشی دیروز رفتم فایل عکساتو تو لب تاب ببینم،عکساتو که میدیم باورم نمیشد، دو ماهگی سه ماهگی ... واااای که چقدر تغییر کردی و بزرگ شدی...خدایا شکرت فقط شکرت تو این روزا داری تمام تلاشتو میکنی که حرف بزنی یه سری کلمه های جدیدم یاد گرفتی، مثل جیز ، جیش ، عکس ، ناز. این ماه دیگه فک میکردم که دیگه حالت خوبه و مریض نمیشی ،ولی یکی دو هفته پیش بازم تب کرده بودی، به خدا دیگه طاقت نداشتم از بهمن ماه تا حالا هر ماه 3 4 روز تب کردی ،این دفعه هم 4 روز بردیمت دکتر و بازم یه سری دارو که خداروشکر بعد ...
28 تير 1393