23 ماهگی و ...
سلااااااام سلااااام به پسر قشنگم
سلام به همه دوستای وبلاگی خودم که یه عاااالمه دلم براشون تنگ شده بود.
تو این سه ماه که نیومدم وبلاگو آپ کنم لب تاپ کلا خراب شده بود متاسفانه وقت نمیشد ببریم درستش کنیم که بالاخره دو سه روز پیش درست شد.
ماهگیت مبارک ایلیای قشنگم.
فدات بشه مامان الاهی که فقط یک ماه مونده تا دو ساله بشی،وااای که چقدر زود گذشت
تو این چند ماه کلی بزرگ و آقاتر شدی ،خیلی چیزا یاد گرفتی .
اواخر ماه صفر بود که یه ماموریت ده روزه کاری برا بابایی پیش اومدو ما هم از خدا خواسته باهاش رفتیم خرم آباد خیلی سفر خوبی بود و کلی خوش گذشت ولی سه روز آخر کوفتمون شد و بازم یه مریض سخت و بد..
به شکل وحشتناک بالا میوردی و اسهال و تب 40 درجه داشتی بردیمت دکتر دوسه تا آمپول دادن و یه سری قرص که فقط تبت قطع شد خلاصه تا 8 روز بعد از این که برگردیم خونه اسهال و استفراغت قطع نشده بود من که روز و شبم از غصه فقط شده بود گریه.دوسه بار بردیمت دکتر و دیگه سرم و آمپول و تا اینکه کم کم بعد 8 9 روز روبه راه شدی ولی الاهی فدات بشم که نصف شده بودی ،خیلی لاغر و ضعیف شده بودی.
ده ابان و پنج آذر و بیست و هفت آذرم دندون 15 16 17 دراومدن که خداروشکر این دفعه بدون تب و اذیت بود
چند وقت بود تو فکر این بودم که از شیر بگیرمت ولی اصلا راضی نمیشدم،خلاصه با کلی فکر و مشورت و کلنجار جمعه 24 آبان بالاخره از شیر گرفتمت یعنی تو یک سال و ده ماه و 26 روزگی. البته از یک هفته ده روز شایدم بیشتر دفعات شیر خوردنتو کم کرده بودم که یهو اذیت نشی ،با مشورتی که با بقیه داشت از صبر زرد استفاده کردم از خواب بیدار شدی و طبق عادت گفتی، مم مم ولی تا زبونت و زدی و تلخیشو حس کردی قیافت دیدنی بود،بعد از اون دیگه دیگه لب نزدی
خداروشکر فکر نمیکردم به این راحتی جدا بشی فقط شب موقع خواب اصلا نگفتی مم و شیر نخواستی فقط الکی گریه میکردی و بهونه میگرفتی ،مثل ابر بهار گریه میکردی.
داشتم دق میکردم ،میترکیدم نمیدونستم چیکار کنم یه کم بابایی بغلت کرد و آروم برات لالایی میخوند ولی آروم نمیشدی خلاصه انقد تو بغلم گریه کردی تا خوابت رفت.
منم ازغصه تا نصفه های شب فقط نگاهت میکردم و گریه میکردم..
خلاصه بخیر و خوشی تموم شد،بعضی اوقات میای سمتم و دستتو میزاری رو سینم و با خنده میگی مم اه اه
و بدو بدو میری
کلمه های جدیدی که یاد گرفتی
دادا : داداش
آبجی : آبجی
دبش: کفش
اند : قند
نی : نی
تمو شد : تموم شد
اییا : ایلیا
آینه :آینه
عینه :عینک
نانا :زن عمو زن دایی
تا بهت میگیم اسمت چیه ؟ سریع میگی اییا
خیلی خوشمزه میگی
میگیم اسم دوستت چیه؟ میگی: ایی علی : امیر علی
عدد 2 ،9 ،10 ،7 ، 6 ، 5 رو هم خیلی قشنگ میگی.
نصف شبا که بیدار میشی و من و بیدار میکنی برای آب خوردن آب که برات میارم نمیخوری خوابالو میگی نی
حالا من باید نصف شب و خوبالو برم برات نی بیارم تا آب بخوری...الاهی که من فدای این شیطونیای و خوشمزگیات بشم الاهی
یه عادت دیگه ای که پیدا کردی عاشق آهنگ و رقصی تا چشم باز میکنی لب تاب و نشون میدی و شرو ع میکنی به رقصیدن ،وااای که انقدر خوشمزه شونه هاتو تکون میدی.
عکسات زیاده بقیه شو تو پست بعدی میزارم برات عزیز دلم
جدیدا تو همه عکسا این جوری ژست میگیری قشنگم
الاهی بمیرم برات