10 ماهگی و چهارمین مروارید
گل قشنگم ماهگیت مبارک.
وااای که چقدر روزا داره زود زود میگذره ،به همین زودی ١٠ ماهه شدی و دیگه چیزی به یکسالگیت نمونده.
به قول رستا جون مامان مارتیا انگار همین دیروز بود که عکس یک روزگیتو گذاشتم تو وبلاگت.
پسرم تو ٩ ماه و ٢١ روزگیت چهارمین مرواریدتم در اومد.
یک هفته ای میشه که خیلی بد جور سرما خوردی، ٢ بار بردیمت دکتر ولی خوب نشدی و فرقی نکردی.بینیت شدید گرفته و نمیتونی خوب نفس بکشی و کلافه ای.
خیلی هم سرفه میکنی با هر بار سرفه کردنت کلی گریه میکنی معلومه که خیلی دردت میاد شبا هم به خاطر سرفه هاتو گریه هات نمیتونی بخوب و منم همراهت گریه میکنم.
الاهی من بمیرم برات..
خدا کنه زود تر خوب بشی و دیگه بیشتر از این اذیت نشی دورت بگردم.
اصلا به اسباب بازیهات غلاقه نداری، تو روز هر چی میریزم دور و برت که باهاشون بازی کنی اصلا نگاهشونم نمیکنی. فقط یه ذزه با خونه بازیت بازی میکنی و سریع دلتو میزنه.
وسایل بازیت فقط شده کنترل،شارژر، لب تاب،گوشی من و بابایی..
قربون خوابیدنت بشم من
اینجاهم داری عمو پورنگ میبینی ک خیلی دوست داری
بابایی داره نماز میخونه که داری مثل همیشه شیطونی میکنی
این جا هم داری پیام بازرگانی ها رو میبینی و دس دسی میکنی