19 ماهگی و اتفاقات جدید
ماهگیت مبارک ایلیای قشنگ مامان
خداروشکر که تو رو داریم پسر نازم،تو این روزا با وجود استرس هایی که بهم وارد شد و خستگی هایی که داشتم ولی لحظه به لحظه ش خدار و برای داشتن تو شکر میکردم...
مامانی خیلی شیطون شدی خیلی اصلا تصورشم نمیکردم که اینطوری بشی واقعا توی روز تمام تمام انرژی مو ازم میگیری.
ولی همش میگم عیبی نداره سالم باشی،ولی شیطونی کنی.
اول مهر بود که بدترین روز برام بود بدترین،من داشتم نماز میخوندم بابایی هم مشغول کارش بود ولی شیش دنگ حواسشم به تو بود،تو هم داشتی با ماشین اسباب بازیت بازی میکردی چند روزی بود یاد گرفته بودی میرفتی رو ش برای چند ثانیه وایمیسادی و ذوق میکردی کلی بابت این حرکتت نگران بودم ،تازه نمازمو شروع کرده بودم که به یه چشم به هم زدن صدای جیغ و گریه ت بلند شد دیگه نفهمیدم و نمازمو شکستم و دویدم طرفت که دیدم از ماشینت به همون حالتی که ایستاده بودی افتادی زمین و از دهنت داره بد جور خون میریزه،دنیا رو سرم خراب شد نمیدونستم چیکار کنم بابایی سریع بغلت کرد که دیدم وقتی از رو ماشین افتادی پلاک وان یکادی که گردنت بود فرو رفته تو چونت وای زیر لبت پاره شده بود همین طور داشت خون میریخت داشتم از حال میرفتم نمیتونستم تو رو اینطوری ببینم سریع آماده شدیم و بردیمت بیمارستان که قبول نکردن و فرستادن یه بیمارستان دیگه که گفتن سریع باید بخیه بزنن ،به خدا نمیدونستم باید چیکار کنم دلم نمیومد ببرمت تو اتاق بخیه،دیگه با بابایی بردیمتو برات 6 تا بخیه زدن و خدا میدونه که چقدر گریه کردی و جیغ زدی،دیگه نفست بند اومده بود من و بابایی هم پا به پات گریه میکردیم،دلم برات کباب شده بود با گریه بلند داد میزدی و میگفتی درد درد درد....
وااای خدا دیگه نمیتونم بنویسم گریه بهم اجازه نمیده..
فقط بعد از 7 روز بخیه هاتو کشیدیم و فغلا که جاش مونده خداکنه که جاش بره فقط.
یه سری کارای جدید و حرفای جدیدم یاد گرفتی،عاشق اینی که خودت غذاتو با قاشق بخوری کلی کثیف کاری کنی از کارای دیگه ایم که خیلی علاقه داری اینه که من در اتا ق ها و پنجرها رو باز کنم تو سریع بری ببندی اصلا نمیدونم چه حساسیتی داری به درا.
دیگه تقریبا یکی در میون قشنگ صدام میکنی و خیلی خوشگل میگی ما ما ن خیلیم کشیده میگی..
29 مهرم برای سومین بار بردیمت آرایشگاه خیلی موهات نا مرتب شده بود،این دفعه آقا بودی و اصلا گریه نکردی و خیلیم خوشمزه شدی عزیز دلم..
راستی دیروزم یعنی 30 مهر دیدم دندون 14 در اومده نمیدونم کی زده بیرون ولی من دیروز دیدم ،مبارکت باشه خوشگلم.
یه ساعت پیشم بابایی برای کارش رفته تهران خدا کنه مثل چند شب پیش که نبود بهونه گیر و بد اخلاق نشی.
ببخشید سرتون و درد آوردم و خیلی حرف زدم..
دو روز بعد از بخیه زدن
این جاهم خیلی خوشگل تو تابت خوابیدی
اینجا رفته بودیم بیمارستان برای کشیدن بخیه هات
این جا هم با دوستای بابایی رفته بودیم شاه عبدالعظیم که خیلی آتیش سوزوندی
چقدر خوشگل تو بغل بابایی خوابیدی قربونت برم